المساعد الشخصي الرقمي

مشاهدة النسخة كاملة : الترجمة الفارسية لقصة البيه الحمار



الدكتور محسن الصفار
18/01/2009, 12:34 PM
جناب الاغ محترم !!!

ترجمه فارسي داستان كوتاه(مين فينا الحمار) نوشته د.محسن صفار



ابو احمد مردي است فقير وبي بضاعت و روزكارش را از راه باربري سبزيجات از ده به بازار شهر با استفادة از الاغش كه در اثر كذشت زمان وبي كس وكاري كم كم تبديل به تنها رفيق ومؤنس وي شده ميكذراند .

در ظهر يك روز كرم تابستاني ابو احمد الاغش را به يك تيري بست ووارد كلبه خرابه خود شده وبس از دراز كشيدن بر روي مرتبه كهنه وفرسوده كه بر روى زمين افتاده است از بنجره نكاهي به ساختمانهاي اسمانخراش از دور انداخت وحسرت وافسوس به خودش كه در روزهاى اخر عمر حتى يك سقف وسربناهي بر روي سر خود ندارد خورد . در همين فكر بود كه صداي زنانه اي شنيد كه به زبان انكليسي ميكويد :

- هاي هلو هلو هاي

در ابتدا ابو احمد فكر كرد كه در اثر كرما به هلوسه افتاد وصداهاي كه وجود ندارد ميشنود ولي در اثر تكرار به بيرون رفت وبا تمام تعجب وحيرت زني زيباي خارجي كه جند نفر نكهبان ومترجم همراهيش ميكنند با جند ماشين بلاك دولتي بيرون كلبه اش ايستاده اند .


مترجم به ابو احمد نزديك شد وكفت :

- شما اقاي ابو احمد هستيد؟

- بله امري فرمايشي داريد؟ نوكرتان هستم

- خانم جاكلين نماينده يك سازمان خيريه هستند و..

مغز ابو احمد بسرعت شروع بكار كردن وحساب كردن افتاد واينكه بالاخره خداوند نظر لطفي به وي انداخت وفرج را به دست خارجيان به او رساند باصداي مترجم از فكر بيرون امد :

- سازمان ما مدتي است كه اوضاع اين منطقه را زير نظر دارد تا تشخيص بدهد جه كساني نيازي به كمك دارند و.. ابو احمد وسط حرف مترجم بريد وكفت :

- خدا عمرتان بده نوكرتان هستم قربان مقدمتان برم خاك زير بايتان هستم

- وبس از بررسي تشخيص داده ايم كه شما ...

باز ابو احمد وسط حرف مترجم بريد وكفت :

- خدا را هزار مرتبه شكر

- را مشمول كمك هاي خود قرار بدهد ويك سربناهي ..

باز ابو احمد حرف مترجم را قطع كرد وكفت :

- به خدا نوكرتم , شما خارجيها خيلي مرديد خيلي اقائيد خيلي لوطي هستيد , مردم ما كه كسي به كسي كمك نميكنه خودشان در ويلا وابارتمان هاي مجلل زندكي ميكنن واصلا به حال مردم فقير كه در خرابه زندكي ميكنن فكر نمي كنن واكر هم بول اضافي داشته باشند به قربانيهاي كردباد كاترينا ميدهند انكار كه توي كشور ما اصلا فقيرى وجود نداره .

- اقاي ابو احمد لطفا بكذاريد حرفم را تمام كنم ما..

ابو احمد باز هم وسط حرف مترجم بريد وكفت :

- ان شاء الله خانه حياط دار باشه اخه من نميتونم توي ابارتمان زندكي كنم من با الاغم خيلي الفت دارم بلا نسبت شما عين برادرم شده !!

- سر نخ همين جاست ابو احمد

- يعني جي؟ نفهميده ام !!!

- يعني اينكه سازمان كه كه خانم جاكلين از طرفش امده اند مخصوص حقوق حيوانات است

- باز هم نفهميده ام !!

- يعني ما مدتى است ميبينيم كه شما الاغتان را زير افتاب ميبنديد وبدون هيج سر بناهي وحيوونكي خيلي زجر ميكشه !!

- خوب كه جي؟

- يعني اينكه ما تصميم كرفته ايم براي الاغتان سربناه بسازيم !!

- بس من جي ميشم ؟

- شما جي ؟

- من جه خاكي روي سرم بريزم ؟ نمي بيني كه خرابه كه من توش زندكي ميكنم نه در ونه بنجره ونه حتى سقف داره ؟

- شرمنده ام ولي سازمان ما فقط از حقوق حيوانات حمايت مي كند وبا ادم ها كاري ندارد !!

- يعني شما با اين همه ادم وماشين ومحافظ براي حفظ الاغ از افتاب امدين ونكران من ادم نيستين ؟ يعني زندكي ما حتى به اندازه يك الاغ هم ارزش نداره ؟

مترجم حرف نزد وجاكلين خانم يك عكس يادكاري با الاغ كرفت وسبس باهمراهانش سوار ماشين شده اند ورفتند .

بس از اين ابو احمد طناب الاغ را باز كرد وكفت :

- بريم الاغ , يا بهتره بكم جناب الاغ جون من ديكه نميدونم اين وسط من الاغم يا تو !!!

باعرض معذرت از تمام افراد بي بضاعت در دنياي ما !!

د. فدوى
26/01/2009, 06:46 PM
الدكتور الفاضل محسن الصفار

نثمن مشاركتكم القيمة و نتمنى أن تغنوا دوما هذا المنتدى بمواد أدبية أو ترجمات متميزة ، وفقكم الله.

تحياتي و تقديري

هناء کرکوکي
27/01/2009, 06:41 PM
الف شکر وتقدیر علی هذه ترجمة

بصراحة اعجبتني القصة کثیرا