خانه دوست كجاست ?
در فلق بود كه پرسيد سوار
اسمان مكثى كرد
رهكذر شاخه ى نورى كه به لب داشت به تاريكى شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپبيدارى و گفت
نرسيده به درخت
كوجه باغى است كه از خواب خدا سبزتر است
و در ان عشق به اندازهاى پرهاى صداقت ابى است
مى روى تا ته ان كوچه كه از بشت بلوغ ..سر به در مى ارد
بس به سمت گل تنهايي مى بيچى
دو قدم مانده به گل
پاي فواره ى جاويد اساطير زمين مى مانى
و ترا ترسى شفاف فرا مى گيرد
در صميميت سيال فضا ..خش خشى مى شنوى
كودكى مى بينى
رفته از كاج بلندى بالا..جوجه بردارد از لانه نور
و از او مى پرسی
(( خانه دوست كجاست ))

سهراب سپهرى
شاعر معاصر ايرانى
( 1307- 1359 ه ش )